بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد لله رب العالمین ، والصلاة و السلام علی سیدّنا و نبیّنا ابی القاسم مصطفی محمد (ص) والسلام علی علّی ابن ابیطالب و آله الطیّبین الطاهرین المعصومین ، الهداة المهدییّن و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الآن ألی قیام یوم الدین .

 امّا بعد قال الله تبارک و تعالی : (  و لا تغّرنکم الحیات الدنیا و لا یغرّنکم بالله الغرور )

و قال علیٌّ (ع) : ( سکون النفس إلی الدنیا من اعظم الغرور ) و قال علی (ع) : ( لو رأی العبد أجل مسیره لأبغض العمل و غروره )  

یکی از آفات راه کمال که از آفات بزرگی هم است مسئله غرور است . غرور یعنی فریب و گول خوردن و اطمینان پیدا کردن به وعده های نفس و شیطان و آرامش پیدا کردن و دل بستن به زندگی گذرا و ناچیز دنیا و مقامات و جوانی و سلامتی و خانه و مسکن و علم و دانش و مقام و منصب و به درجات اعتباری دنیا است . این ها همه از مکائد و از دام های ابلیس است که ما را در دام خودش می اندازد و در آن قرار می دهد . باید بدانیم همه چیز در حال زوال است . همه در حال رفتن هستیم . همه مسافر و رهگذر هستیم . ( یا ایها الإنسان إنک کادح إلی ربّک کدحاً فملاقیه – آیۀ6سورۀ انشقاق ) ای انسان تو به سوی پروردگارت می روی  و او را ملاقات می کنی و این رفتن هم قطعی و حتمی است . شک و تردیدی هم در آن نیست . در آیات متعددی خداوند ما را از غرور و فریب خوردن و گول خوردن به هر ما را برحذر داشته است . تا آنجا که با تاکید بسیار شدید در سوره لقمان و آیه 33 می فرماید : (فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ) پس مردم مبادا شما گول زندگی دنیا که متاع غرور است ، متاع فریب است بخورید . در سوره ال عمران در آیه 185 (كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ﴿۱۸۵ ) هر نفسی لذت مرگ را خواهد چشید . مردم می چشند حالا چه خوب و چه بد . یا با لذت و یا با سختی . آنجا شما جزای اعمالتان را می بینید . هر کسی که از آتش جهنم نجات پیدا کرد بوسیله دوری از گناه و معصیت و با انجام واجبات و ترک محرمات این فوض عظیم نصیبش شد و بعد هم فرمود همه متاع دنیا اسباب فریب است . گول نخورید . نگوییم پس خدا چیزی که متاع غرور و فریب بوده است چرا خلق کرده است . آزمایش و امتحان است . بدون امتحان و آزمایش ، کمال و مقام به انسان نمی دهند . پس باید امتحان الهی حتما مثل خودش عظیم باشد .  رسیدن به لقاء خدا و رسییدن به کمالات خرج و زحمت دارد . ریاضت و دوری از گناه می خواهد . دوری از وسوسه های ابلیسی می خواهد . امیرالبرره (ع) صاحب نفس قدسیه ، این انسان عظیم عالم هستی ، عالم خلقت و این نبأ عظیم ، این کتاب مبین ، این امام مبین و مرد حق اینجا می فرماید : اگر نفست به دنیا گرایش پیدا کرد و آرامش پیدا کرد و آسایش پیدا کرد که در حقیقت آسایشی نیست و طمأنینه و سکینه و وقاری نیست . تا دل در دنیاست و تا هوا در دنیا هست و تا افکار در این عالم هست ، از آرامش و سکون خبری نیست . دنیا دریاست و دریا هم موج دارد . آن ساحل نجات است که حرکت و موج ندارد . تا در دریای هوا ها و هوس ها و غفلت ها و منیّت ها هستیم نمی توانیم آرامش پیدا کنیم . باید به ساحل نجات بیاییم . به کشتی نجات سوار بشویم و به ساحل نجات برویم تا آرامش پیدا کنیم . علی (ع) در عبارت دیگر فرمودند : اگر انسان ، اگر بنده مرگ و بازگشت خودش را و آن جایگاه ابدی و همیشگی خود را می دید ، دشمن آز و غرور می شد . یعنی از غرور بدش می آمد و از امال و ارزو ها بدش می آمد . اگر اهل طاعت می دیدند کجا هستند و اهل معصیت می دیدند کجا هستند آنوقت هیچ آمال و آرزویی جز لقاء خدا نداشتند . این بحث خیلی طولانی است . من فقط این را از باب مقدمه عرض کردم که فرمایش امیرالمؤمنین (ع) را در ذیل ( یا ایها الإنسان ما غرّک بربّک الکریم ) را در کلام حضرت کلمه 223 نهج البلاغه عرض کنم .

که از عجایب نصایح امیرالمؤمنین(ع) است . در ذیل این آیه که می فرماید : ای انسان ، ای بشر ، اطلاق هم دارد ( ما غرک بربک الکریم ) ای انسان چه چیز تو را بر گناهت جریح کرد و به پروردگارت مغرور شدی و آنقدر دلیر و بی باک شدی و به آسانی و خیلی با خیال راحت گناه و معصیت می کنی ، تهمت می زنی ، خیال بافی می کنی ، طاعت خدا را ترک می کنی ، واجبات را ترک می کنی ، ( ما غرک بربک الکریم ) چه شد . وجود مقدس حضرت یحیی ابن زکریا عبارتی داشتند که این عبارت انسان را تکان می دهد ، می فرماید : ( الموت أحبّ إلیّ من نظرةٍ غیر واجب ) مرگ برای من بهتر است از یک نگاه غیر واجب داشته باشم . نه تنها نگاه مکروه ندارم ، نگاه حرام ندارم ، نگاه مستحب ندارم ، تمام نگاه هایم واجب است . مرگ را از نگاه های غیر واجب بیشتر دوست دارم . چه شده است ای بشر ( ما غرک بربک الکریم ) ای انسان چه چیز تو را به پروردگارت آنقدر مغرور کرد و تو را جرأت داد ، چه چیز به تو جرأت داد که با خدای عظیم دربیفتی . با خدایی که عذاب اکبر دارد . عذاب عظیم دارد . عذاب علیم دارد . عذاب مهین دارد . زقّوم و زمهریر دارد . فشار قبر و پل صراط دارد . میزان اعمال دارد . ملائک شداد و غلاض دارد ، در بیفتی ؟ به خدا روایاتی رسیده است که خدا ملائک عذاب دارد که فردای قیامت همانند شیر به عاصیان و ریاکاران و مدلسیّن ( اهل تدلیس ) حمله می کنند در حالی که از دهان شان آتش بیرون می زند . به دشمنان امامت ، به دشمنان ولایت ؛ آن هایی که  با علی (ع) و بچه های علی (ع) در افتادند . آن هایی که با ولایت و امامت درافتادند . ( یا ایها الإنسان ما جرأّک علی ذنبک و ما غرّک بربّک و ما أنس بهلکت بنفسک ) چه چیز باعث شد که تو خودت را نابود کنی . چرا آتش به خانه زندگی ات می زنی . چرا با جانت بازی می کنی . چرا با دینت بازی می کنی . چرا با جوانی ات بازی می کنی . چرا با سرمایه ات بازی می کنی . چرا . چه شده است . چرا خودت را نابود می کنی و علیه خودت قیام کرده ای . تو باید علیه نفس ، علیه شیطان ، علیه ابلیس ، علیه آنها قیام کنی . تو علیه خودت قیام کرده ای!! آیا نمی خواهی بیدار شوی . آیا برای دردت درمانی نمی خواهی بجویی . آیا دنبال دارو و قرصی نیستی . نمی خواهی از این شربت های التیام دهنده و درمان کننده دین از نماز ، از دعا ، از قرآن ، از ذکر ، از نهج البلاغه ، از صحیفه سجادیه ، از سجده های طولانی ، از انس با خدا استفاده کنی ؟! از این داروها داری ولی استفاده نمی کنی . مَثَل تو مَثل کسی است که از درد داد می زند و در داروخانه هست و انواع دارو ها و آمپول ها و قرص ها کنار اوست و دارد ناله می زند ولی استفاده نمی کند . چه شده است . نمی خواهی از این خواب غفلت بیدار شوی . تا کی در خواب غفلت و چرا . ( أما ترحم من نفسک ما ترحم مِن غیرک ) آیا نمی خواهی به خودت رحم کنی همانطوری که به غیر خودت رحم می کنی . چطور وقتی کسی را می بینید که مرضی گرفته است و سرطانی گرفته است و روز به روز رنگش زرد می شود و لاغر می شود و توان و استعدادش را از دست می دهد . چشم هایش گود افتاد است . قوای بدنش رو به زوال می رود . چشمت به او می افتد و شروع می کنی به حال او گریه کردن و اشک ریختن و ناراحت شدن ؛ زیر لب زمزمه می کنی چرا اینطور شده است . دیگران را می بینی و خودت را فراموش کرده ای ؟  گاهی می بینی کسی در آفتاب است و صورت او را اذیت می کند و چه بسا افرادی در آفتاب می بینی و دلت می سوزد و سایه می کنی . آنوقت چه شد که بیمار و مریض را می بینی و به او رحم می کنی و از روی دل سوزی اشک می ریزی ، چرا به حال خودت گریه نمی کنی . چه چیز باعث شده است آنقدر نسبت به خودت شکیبا شده ای و نسبت به دیگران بی صبر و بی قرار شده ای . بر تحمل مصیبت های خودت آنقدر توانمند و استقامت می ورزی . چرا به جان خودت که از همه عزیزتر است اشکی نمی ریزی و ناله ای نمی کنی .  چگونه از شبیخون و خشم الهی ترس نداری . چرا از خواب غفلت بیدار نمی شوی در حالی که گناهانت تو را در ورطه هلاکت می اندازد . چرا در خانه خدا نمی روی . چرا از خدا کمک نمی گیری . چرا در خانه خدا گدایی نمی کنی و چرا یغزه و بیداری و توبه و انابه طلب نمی کنی . چرا آنقدر فریب نفس را می خوری .

گدای حضرت او باش و پادشاهی کن

                            مکن مخالفت او و هرچه خواهی کن

مرا  زِ عالم  الّی  فرشتگان  هر دم

                           ندا کنند که درویش باش و شاهی کن

اگرچه هر نفست می دهد فریبی نفس

                            تو  تکیه  بر کَرَم  و رحمت الهی کن

تو جُرم بخشی و فضلش مَبین و غرِّه مشو

                       گناه و لغزش خود بین و عذر خواهی کن

آن نیروی اراده و تصمیم درست بگیر و از خواب غفلت بیدار شو و خودت را درمان کن . با بیداری و با هوشیاری . ( کن للّه مطیعاً ) مطیع خدا باش ، با ذکر و یاد او . حال خودت را ممثّل کن که فردای قیامت در پیشگاه او بایستی  و او به تو نظر می کند . حواست جمع باشد . مطیع خداوند باش و به یاد او باش . با خدا انس بگیر . وقتی می خواهی روی برگردانی با روی برگرداندن به سوی خدا نظر کن . نظر خدا را ممثّل و مجسّم کن که تو را به سوی عفوش فرا خوانده است . می گوید بیا تا تو را ببخشم .

غرق گنه نا امید نشو زِ درگاه  ما

                           که عفو نمودن بود در همه دم کار ما

توبه شکستی بیا ، هر آنچه هستی بیا

                           بیا  بهشتت  دهیم  مرو  تو  در نار ما

تو بیا و یک لحظه از خدا بترس . خوف خدا را به دل بگیر . ایستادن در پیشگاه پروردگارت را در نظر بگیر . خیلی سخت است . در جلد چهارم اصول کافی ، جناب ابوحمزه ثمالی از قول امام سجاد (ع) نقل می کند . که حضرت سجاد (ع) فرمود : خانواده ای در کشتی بودند و به جزیره ای می رفتند . در وسط راه کشتی آن ها شکست و همه غرق شدند مگر خانم این خانواده . با تکّه ای جدا شده از کشتی خودش را به جزیره رساند و به کنار دریا رسید . دید آنجا جوانی دراز کشیده است . تا جوان چشمش به این زن افتاد از جا پرید و اول ترسید و وحشت کرد . این خانم در این جزیره از کجا آمده است . از او پرسی : جنّی یا انسی ؟ خانم گفت : نترس . من انس هستم و بشر هستم . شیطان آن ها را وسوسه کرد . حضرت فرمودند : در ضمن این جوان به هر گناهی مرتکب شده بود . گناهی نبود که او مرتکب نشده باشد . هر حریمی را شکسته بود . وضعش خیلی خراب بود . وقتی رفتند مشغول معصیت و گناه بشوند ، جوان گفت دیدم این زن بدنش می لرزد . مثل بید می لرزد . گفتم چه شده است . چرا آنقدر می لرزی ؟ آیا تا به حال از این گناه نکردی ؟ خانم گفت :  نه ، تا بحال دامنم آلوده نشده است . از آن کسی که بالای سرماست خیلی می ترسم و خیلی وحشت دارم . چرا این نفس دارد من را فریب می دهد . این جوان گفت : خدایا ما که یک عمر گناه کردیم و آلوده شدیم ، بگذار این گناه را ترک کنیم . استغفار کرد و از جایش حرکت کرد و در مسیر حرکت که زن به مسیر خودش رفت و جوان هم همینطور . به یک راهبی رسیدند . هوا گرم بود . می دانید که در جزیره ها هم هوا شرجی و هم گرم است . خیلی اذیت می شوند . این راهب به این جوان گفت : ای جوان ، یک دعایی کن که خدا ابری روی سر بیندازد و ما را از این گرما و از این حرارت نجات بدهد . جوان گفت : راهب من جوان آلوده ای هستم . خراب هستم و بخدا خجالت می کشم دست به دعا بلند کنم  و از درگاه خدا چیزی بخواهم . شرمنده هستم و نمی توانم . بیا تو دعا کن تا من آمین بگویم . راهب شروع به دعا کردن کرد و جوان آمین گفت . طولی نکشید ، دیدند ابری آمد و مثل چتر بر روی آن ها سایه افکند و به مسیری رفتند و سر دو راهی که رسیدند . راهب دید که ابر به سمت جوان رفت . صدایش زد و گفت : جوان بیا اینجا . معلوم شد که دعای تو مستجاب شده است و به برکت دعای تو این ابر روی سر ما سایه افکند . والّا ابر سراغ من می آمد . چه شده است . تو که گفتی من همه گناهان را انجام دادم و جوان آلوده ای هستم . گفت بله . من آلوده بودم . هر گناهی را مرتکب شدم . ولی برای رضای خدا امروز این گناه را ترک کردم . راهب گفت : جوان مواظب باش . دیگر نگذار دامنت به گناه آلوده شود . تویی که یک گناه را ترک کردی و آسمان در اختیارت هست ، من یک عمر عبادت کردم و راهب بودم و به جایی نرسیدم آنوقت تو یک گناه را ترک کردی و در درگاه خدا آنقدر عزیز شدی . خوشا به حال آن هایی که یک عمر تسلیم هستند . یک عمر مطیع پروردگارشان هستند . یک مقدار به خود بیاییم و یک مقدار متوجه اعمال خودمان باشیم . ترک معصصیت و گناه کنیم . تصمیم بگیریم که آدم خوبی شویم . مراقب باشیم . مشراطه داشته باشیم . مواخذه داشته باشیم . این ها را فراموش نکنیم .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

سخنرانی فوق در تاریخ 12/12/1394 توسط استاد جرجانی در منزل ایشان ایراد گردید .